کسی صدای شما را خواهد شنید؟
نامهای سرگشاده به استاد بزرگوارم، دکتر زیبا کلام عزیز
کسی صدای شما را خواهد شنید؟
متن اخیرِ شما دربارهی دستگیری ناعادلانهی یاشار سلطانی را خواندم. خواستم مواردی را که به گمانم مهم تلقی میشود، با شما در میان بگذارم چرا که همواره حسنِ نیت و خلوصِ شما را در پیگیری مسائلِ مطرح کشورمان (علیرغم اختلافِ دیدگاهها) ستودهام که نه از پیِ لقمهی نانی شبههناک بودهاید و نه شیرینیِ قدرت به کامتان خوش آمده است.
راستش را بخواهید بعد از خواندنِ متنتان مدتی به شدت متأثر شدم. اجازه دهید رسمی بودن و تعارفاتِ معمول را کنار بگذارم و حرفِ دلم را به شما بگویم. از نگاهِ من، سعید زیباکلام فردی انقلابی است که منافعِ مملکتش را جدی میگیرد و آنرا وجهالمصالحهی بازیهایِ معمولِ قدرت قرار نمیدهد. سعید زیباکلام میتواند دستگیریِ ظالمانهی یک روزنامهنگار را ببیند و دم فرو نبندد. اما او، این دیدن را از چه مجرایی انجام میدهد؟ پاسخِ بیپیرایه این است: از مجرای حفظِ ارزشهای انقلاب اسلامی.
قصدِ واکاوی و جسارتِ نقدِ این ارزشها را ندارم. همینکه آرمانهایِ وفادارانهی شما منجر به فریادِ حقخواهیتان شده است نشان از دردمندی و خلوصِ شما دارد. پیش از این ما از پدران و مادرانِ خود شنیده بودیم که از اصلیترین برنامههایِ پیشِ رویِ نظامِ انقلابیون، دفاع از مظلوم و نجاتِ مستضعفین بوده است. اما باور کنید فقط این را شنیدهایم و خیلی کم دیدهایم! باور کنید. میخواهم از نسلِ خودمان برایتان بگویم. وقتی از این نسل یاد میکنم سعی میکنم همهی دوستانم را با همهی تفاوتی که در اعتقاداتشان دارند در نظر آورم. همچنین امیدوارم شما نیز بتوانید به کثرتِ سلایقِ اعتقادی نسل من توجه داشته باشید، توجهی که قاطبهی انقلابیون در این چهار دهه یا اصلاً نداشتهاند یا از سر منفعتِ خودشان داشتهاند. با احترام، تفاوتِ عمدهی نسل ما با نسلِ شما این است که ما چیزهایی را لمس کردهایم و دیدهایم که قاطبهی نسل شما یا از دیدنِ آن ناتوان است یا به هر دلیلی تمایلی به نگیرستنِ خیرهوار به آن ندارد. نسلِ ما نسلی است که در آزمایشگاهِ ایدههایِ انقلابی امثالِ شما زندگی میکند. ما با گوشت و پوست و استخوان خود، زیست در این آزمایشگاهِ ایدهها را تجربه کردهایم و بهتر از هر نسلی خوبیها و بدیهای آنرا از نزدیک چشیدهایم. برایم آنچنان واضح است که بیتردید بگویم اکثرِ هم نسلانِ من به کاراییِ این ایدهها بیاعتماد شدهاند. آقای دکتر! آیا تا بهحال پایِ درد ودلِ جوانان، بهجز جوانانی که برایِ فعالیتهای دانشگاهی و سیاسی به دفترتان میآیند نشستهاید؟ خروجِ سالانه دهها هزار ایرانی با تحصیلات عالیه از کشور جدی نیست؟ خروجِ میلیونها دلار چه؟ به بند کشیدنِ همنسلانِ منتقدم چه؟ آمارِ وحشتناکِ بالایِ افسردگی و اعتیاد چه؟ فقرِ عیان در خیابانها چه؟ آیا شما این چیزها را میدانید؟ لطفاً در جواب نگویید عدهای از کشتی انقلاب پیاده شدهاند و تباهیها را تنها به آنها نسبت ندهید. لطفاً نگویید به تناسب، همهی کشورها با چنین مشکلاتی دستو پنجه نرم میکنند. نسل من از تکرار بیزار است و متاسفانه بسیار کم حوصله. خوب میدانیم که مشکلاتِ ما غیرعادی است. مشکلاتی که بیش از حد غیرعادی است. مشکلاتی که آبشخورش ایدههای ناکجا آبادی و مبهم است و خوب میدانیم که چگونه زیرکان و بیرحمان و راهزنانِ روزگار از همین ایدههایِ مبهم و ناکجا آبادی سود جسته و چندین هزار امیدِ بنی آدم را به باد میدهند.
درود به شرفِ شما که مظلومیتِ این روزنامهنگارِ در بند را دیدهاید، اما با احترام میپرسم که آیا شما تواناییِ دیدنِ انواعِ اهانتها و حرمتشکنیها و حقکشیهایی که در این سالها به تناوب بر سرِ مردم این دیار آوار شده است را نیز دارید؟ آیا شما به بیعدالتی وظلمِ سیستماتیکِ منبعث از ایدههای ناکجا آبادیِ جاری در مملکتمان نیز باور دارید؟ یا صرفاً در حبس بودنِ ناعادلانه را تک رخدادهایِ گذرایی میبینید که با نصیحت قابل رفع هستند... ؟ عذرخواهم که عجولانه شما را موردِ خطاب قرار دادم که خطابم جز از سر ذوق و تأثر، امید به صافان و صادقانِ روزگار است.
- ۹۵/۰۷/۳۰