Inverted Commas

جمعی از فلسفه‌کاران امیرکبیر

Inverted Commas

جمعی از فلسفه‌کاران امیرکبیر

آخرین نظرات

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

فصل ده: علیه چندپارگی

جمعه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۲۷ ب.ظ

در فصل قبل تیلر نشان داد که نهادهای موجود در جامعه‌ی تکنولوژیک، ضرورتاً سلطه‌ی عقل ابزاری را بر ما تحمیل نمی‌کنند ولی این تمایل را دارند که جامعه را به این سمت هل دهند. همین موضوع باعث شده که در طول تاریخ عده‌ای (از جمله مارکسیست‌ها) بخواهند بدون تن دادن به این نهادها اقتصاد را کنترل کنند و آن را صرفاً به دست تولیدگران و دولت بسپارند. ولی فروپاشی نظام کمونیستی نشان داد که این آرزو سرابی بیش نیست. از طرفی دیگر، این فروپاشی باعث شد تا عده‌ای در غرب به این نتیجه برسند که بهترین راه برای کنترل اقتصاد این است که پای دولت را تا حد ممکن از آن بیرون بکشند. این موضع نیز، به همان اندازه‌ی موضع کمونیستی غیرواقع‌انگارانه است زیرا ثبات و کارایی اقتصادی را نمی‌توان با حذف کامل دولت به‌دست آورد. ما نه می‌توانیم بازار را حذف کنیم و نه می‌توانیم همه چیز را به آن بسپاریم. هیچ راه‌حل نهایی برای این مسئله وجود ندارد و باید دائماً تعادل را بین طرفین معادله حفظ کرد. عملکرد بازار و دولت بروکراتیک خواه‌ناخواه موضع اتمیستی و ابزارگرایانه را در جامعه تقویت می‌کند، و از آنجایی که نمی‌توان این نهادها را کنار گذاشت، ما همواره با اتمیسم و ابزارگرایی در نبرد خواهیم بود.

پیوند بازار با دولت بروکراتیک می‌تواند باعث تضعیف ابتکارهای دموکراتیک شود. این همان چیزی است که «استبداد نرم» خوانده شده است. البته در ظاهر به نظر می‌رسد که جوامع مدرن فاصله‌ی زیادی با استبداد داشته باشند زیرا در آنها همواره اعتراضات، ابتکارات و چالش با حکومت وجود دارد. ولی در این جوامع دغدغه‌ی اصلی، سلطه‌ی استبدادی نیست بلکه چندپارگی است. منظور از چندپارگی آن است که هرچه می‌گذرد، مردم کمتر قادر به تشکیل یک اتحاد به‌منظور انجام هدفی مشخص هستند. در جوامع چندپاره، مردم به خود نگاه فردگرایانه دارند و کمتر به خود به‌عنوان عضوی از اجتماع شهروندان نگاه می‌کنند. این موضوع باعث می‌شود که توان بسیج اکثریت مردم کمتر و کمتر شود.

تیلر به نظام حقوقی و دادگاه در آمریکا اشاره می‌کند. از زمان تصویب قانون اساسی آمریکا، مفهوم «حقوق» مفهومی تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز بوده است و همه‌ی چالش‌ها را با یک رأی قاطع به پایان رسانده. در هر منازعه، حق با یکی از طرفین است بنابراین هر منازعه یک برنده و یک بازنده دارد. این موضوع باعث شده که امکان مصالحه بین مردم تقریباً از بین برود. در عصر جدید، یک شهروند خوب شهروندی است که بتواند حقوق خود را استیفا کند، بدون توجه به اینکه در کل چه بر سر جامعه می‌آید. همین امر است که موجب چندپارگی شده است. در یک جامعه‌ی چندپاره، افراد خیلی سخت می‌توانند خود را به‌عنوان اعضای یک جامعه ببینند. این امر باعث تقویت فردگرایی و اتمیسم می‌شود زیرا هر فرد برای به‌پیش‌بردن مقاصد خود، صرفاً به خود تکیه می‌کند. مشکل دیگری که چندپارگی ایجاد می‌کند این است که برای مبارزه با تأثیر مخرب بازار و دولت بروکراتیک، نیاز به تشکیل اجتماعات از طریق سازوکارهای دموکراتیک داریم، ولی چندپارگی باعث می‌شود که نتوانیم چنین تشکیلات مردمی‌ای را سامان دهیم.

اکنون مسئله‌ی ما این است که چگونه با چندپارگی مبارزه کنیم. جواب این است که هیچ نسخه‌ی قطعی برای پاسخ به این سؤال وجود ندارد و بسته به موقعیت، باید کاری کرد. یکی از راه‌هایی که برای مبارزه با چندپارگی پیشنهاد شده، تمرکززدایی از قدرت و سپردن بخشی از امور به نهادها و مجامع مردمی و مدنی است. اگر مجامع مردمی ضعیف باشند، مواضع فردگرایانه و ابزارگرایانه‌ی موجود در جامعه، موجب برقرار شدن نسخه‌های کم‌مایه و ضعیف مشروعیت می‌شود و این همان چیزی است که از ابتدا در پی مانع شدن از آن بوده‌ایم. بنابراین تیلر یک راه‌حل سیاسی را پیشنهاد می‌دهد: عمل سیاسی مشترک از طرف مردم به‌منظور مانع شدن از تأثیر مخرب بازار و دولت بروکراتیک. ولی این پیشنهاد سیاسی یک پیش‌زمینه‌ی فرهنگی را هم طلب می‌کند: باید فرهنگ مدرنیته را به‌خوبی بشناسیم و نقاط قوت و ضعف آن را به درستی تشخیص دهیم. تنها زمانی که به این شناخت برسیم می‌توانیم امیدوار به مقابله‌ی موفقیت‌آمیز با چالش‌های آن باشیم.

  • مهدی ابراهیم پور

فصل نه: قفسی آهنی؟

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۳۲ ب.ظ

در این فصل تیلر بر چیرگی عقل ابزاری در دوران مدرن متمرکز می‌شود. در فصول قبل دیدیم که تیلر در بحث فرهنگ مشروعیت نه موضع هواداران را می‌پسندد و نه موضع مخالفان را. در بحث عقل ابزاری هم او موضعی مشابه دارد. مخالفان عقل ابزاری می‌گویند که به‌واسطه‌ی عقل ابزاری، رابطه‌ی ما با زمین قطع شده است. ما فقط به‌دنبال بهره‌کشیدن از زمین هستیم. به‌علاوه، رابطه‌ی ما با خودمان هم قطع شده و این ارمغان راززدایی شدن جهان است. اینگونه مخالفت‌ها با عقل ابزاری از عصر رمانتیک شروع شده. مخالفان، معمولاً دلبسته‌ی عصر پیشاصنعتی هستند و به شدت با موافقان تکنولوژی مخالفند. موافقان تکنولوژی معتقدند که برای همه‌ی دردهای بشر درمانی وجود دارد و باید کسانی که سدی در برابر توسعه هستند را کنار زد.

موضع طرف‌ها را این‌طور می‌توان نشان داد: مخالفان مشروعیت سمت راست نزاع قرار گرفته‌اند و مخالفان تکنولوژی سمت چپ نزاع هستند. با این حساب، بعضی از کسانی که به اخلاق خودسازی (مشروعیت) انتقاد دارند، هواداران دو‌آتشه‌ی توسعه‌ی تکنولوژیک هستند. از طرف دیگر، بعضی از کسانی که به‌شدت از فرهنگ مشروعیت طرفداری می‌کنند، مواضعی مخالف با عقل ابزاری دارند. این مواضع گاهی حتی به تنافض نزدیک می‌شود. مثلاً محافظه‌کاران دست‌راستی آمریکایی از طرفی از ارزش‌های سنتی جامعه حمایت می‌کنند و با سقط جنین و پورنوگرافی مخالفند، ولی سیاست‌های اقتصادی‌شان منجر به نوعی از سرمایه‌داری بی‌مهار شده که هیچ ارزشی جز صورت‌حساب‌های اقتصادی نمی‌شناسد. به همین صورت، کسانی هم هستند که به‌شدت از طبیعت و زندگی طبیعی حمایت می‌کنند ولی همزمان برای حمایت از سقط جنینِ خودخواسته خودشان را به در و دیوار می‌کوبند؛ با این استدلال که زن مالک انحصاری بدن خود است.

تیلر معتقد است که زندگی تکنولوژیک می‌تواند انواع بهتر و بدتر داشته باشد. مخالفان تکنولوژی، با انگشت گذاشتن روی نفوذ و تسلط آن در جامعه، و موافقان تکنولوژی، با تأکید کردن بر وجه ابزاری و اتمیستی آن، باعث شده‌اند ملاحظات اخلاقی این نوع از زندگی پوشیده و دور از دید بماند. نظر تیلر این است که برخلاف این دو گروه، ما باید دست به بازیابی بزنیم تا بتوانیم از این نزاع موجود در جامعه حاصلی ببریم.

تیلر ابتدا توجه ما را به این نکته جلب می‌کند که وقتی بازدهی و کارایی اهمیت پیدا کنند، خودبه‌خود پای عقل ابزاری هم به میان باز می‌شود. وقتی در مقیاس یک جامعه قرار باشد نهادهای عمومی و گروه‌های مختلف سامان پیدا کنند، تنها راه‌حل این است که از اصول عقلانی بروکراتیک استفاده کنیم. حال، چه امور اقتصادی را به «دست نامرئی» حواله دهیم و چه مکرراً در اقتصاد دخالت کنیم، به‌هرحال داریم طبق اقتضائات عقلانیت مدرن رفتار می‌کنیم. تنها راه جایگزین این است که درها را به روی خود ببندیم و در انزوا زندگی کنیم. این موضوع اهمیت گرایش‌های اتمیستی و ابزارگرایانه را در فلسفه‌های عصر ما به خوبی نشان می‌دهد. نظرگاه‌های علمی هم از گرایش‌های اتمیستی و ابزارگرایانه تغذیه می‌شوند. بنابراین این گرایش‌ها قاعده و واقعیت جوامع امروزی به حساب می‌آیند، ولی نباید از این موضوع نتیجه گرفت که اتمیسم و ابزارگرایی گریزناپذیر هستند. نباید فکر کنیم که ما در «قفس آهنی» تکنولوژی مدرن گیر افتاده‌ایم و هیچ راهی به بیرون نداریم.

تیلر می‌پذیرد که توصیف «قفس آهنی» تا حدود زیادی حقیقت دارد، چون جامعه‌ی مدرن افراد را به سمت اتمیسم و ابزارگرایی هل می‌دهد و امکان تحرک آنها خارج از موازین مدرن را می‌کاهد. با این حال، این یک تقدیر ناگزیر نیست. اوّلاً ارتباط بین تمدن تکنولوژیک و موازین آن یک‌طرفه نیست. ثانیاً انسان‌ها و جوامعشان پیچیده‌تر از آن هستند که بتوان آنها را تحت یک نظریه درآورد. در همین جوامع انسانی، از عصر رمانتیک تاکنون، مقاومت‌هایی مقابل روند جاری وجود داشته و هرچند ناکافی و ناکامل، توانسته تأثیراتی به‌جا بگذارد. بنابراین ما در قفس گرفتار نیستیم، بلکه داریم روی سطحی شیب‌دار راه می‌رویم که به‌طور طبیعی، تمایل چیزها به سمت پایین افتادن است.

پیشنهاد تیلر به‌منظور مبارزه با اتمیسم و ابزارگرایی، بازیابی پس‌زمینه‌های اخلاقی‌ای است که عقل ابزاری از آنها نشأت گرفته است. هرچند عقل ابزاری برای ما تفوّق بر طبیعت را به ارمغان آورده، ولی این تنها ارمغان عقل ابزاری نیست. یک ارمغان دیگر، آرمان عقلانیت است که آرمان آزادی در خودسازی را نیز با خود دارد. ارمغان دیگر، کششی اخلاقی به سمت تقلیل مرارت‌های انسانی است. امروزه ما با کمک همین تکنولوژی در مقابل خشکسالی، سیل و طوفان می‌ایستیم. برای ما پذیرفتنی نیست که انسان‌ها قربانیان بلاهای طبیعی باشند. بنابراین، عقل ابزاری تنها خادم شهوت قدرت نیست بلکه خدمات مهمی را به انسان‌ها عرضه می‌کند. بازیابی پس‌زمینه‌های غنی‌تر عقل ابزاری می‌تواند نشان دهد که ضرورتی ندارد که عقل ابزاری در خدمت تسلط بر طبیعت درآید و در موارد بسیاری، این تسلط خیانت به پس‌زمینه‌های اخلاقی‌اش است.

به منظور این بازیابی تیلر دو پیشنهاد دارد: الف) شرایط تحقق این آرمان‌ها در زندگی را ترسیم کنیم. ب) تعیین کنیم که تحقق این آرمان‌ها چه نتیجه‌ای خواهد داشت. با مثالی در حوزه‌ی خدمات درمانی همراه شویم: تحت الف باید در نظر بگیریم که بیماران انسان‌های زنده‌ای هستند که هرکدام داستان زندگی خود را دارند، بنابراین با ب به این نتیجه می‌رسیم که باید این طبیعت واجد بدن، قابل گفتگو و زمان‌مند را به‌رسمیت بشناسیم. ما باید در مقابل نحوه‌های درمانی که فراموش می‌کنند بیمار یک انسان با داستان زندگی خاص خود است و به ملزومات نسبت بین پرستار و بیمار بی‌توجه‌اند، مقاومت کنیم. این مقاومت از طریق دست‌آویز قرار دادن پس‌زمینه‌های اخلاقی عقل ابزاری میسر است. به‌جای اینکه به تکنولوژی صرفاً نگاهی تجاری و سلطه‌جویانه داشته باشیم، می‌توانیم از آن به عنوان ابزاری برای خیرخواهی استفاده کنیم. ولی این خیرخواهی باید از فهم صحیحی از انسان ناشی شده باشد. باید از تکنولوژی در خدمت اخلاق خیرخواهی و برای انسان‌های گوشت و خون دار استفاده کنیم، و باید توجه داشته باشیم که اینگونه زندگی کردن با عقل ابزاری، محتاج شکل زندگی بسیار متفاوتی نسبت به تکنولوژی است. هرچند همواره تمایل به سمت تسلط وجود دارد، هیچ ضرورتی ایجاب نمی‌کند که ما نحوه‌ی زندگی تکنولوژیک خود را به این سمت ببریم. درباره‌ی تکنولوژی نیز، ما محتاج یک نزاع تمام‌نشدنی دیگریم.

  • مهدی ابراهیم پور

فصل هشت: زبان‌های رساتر

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۲۴ ب.ظ

چنان‌که پیش‌تر گفتیم، در عصر مشروعیت انسان‌ها با نوعی «فردگرایی» روبرو هستند که بنا بر آن احکامی که پیش‌تر توسط منابع بیرونی صادر می‌شد اکنون توسط افراد انتخاب می‌شود. بنابراین برای هر فردی لازم است که هویّت خود را بشناسد و به آن شکل دهد. ولی اینجا باید به یک نکته توجه کنیم؛ اینکه باید بین شیوه‌ی فردگرایانه با محتوای فردگرایانه تمایز قائل شویم. این تمایز شبیه به تمایز ماده و صورت است. با توضیحات فصل‌ها پیشین، می‌پذیریم که لازمه‌ی مشروعیت این است که مرجع تصمیم‌گیری خود شخص باشد ولی این موضوع باعث نمی‌شود که ضرورتاً محتوای تصمیم‌ها هم صرفاً راجع به تمایلات و تمنیّات خود شخص باشد و هیچ‌چیزی فراتر از آن را شامل نشود. به عبارت دیگر، کاملاً ممکن است که فرد تکامل خود را از طریق چیزهایی فراتر از خود، مثلاً خداوند، یا جنبشی سیاسی، یا مراقبت از زمین بیابد. عدم تفکیک بین شیوه‌ی فردگرایانه با محتوای فردگرایانه باعث می‌شود که گمان شود در عصر مشروعیت، محتوا نیز باید ضرورتاً فردگرایانه باشد و این منجر به نوعی فردگرایی بسیار مخرّب و خسران‌خیز می‌شود.

تیلر برای روشن‌تر کردن این تمایز به سراغ هنر می‌رود و مثال‌هایی از تاریخ هنر را ذکر می‌کند. تا پیش از قرن هجدهم، هنر به‌مثابه‌ی نوعی تقلید تلقی می‌شد. هنرمند در اثر خود از نقاط مرجعی استفاده می‌کرد که برای همه در دسترس و عمومی بود. به‌عنوان مثال وقتی شکسپیر درباره‌ی شاه‌کشی صحبت می‌کرد، واژه‌ها را طوری به‌کار می‌برد که عموم مردم به‌کار می‌بردند و از واژه‌ها همان مراد می‌کرد که دیگران مراد می‌کردند، ولذا فهم اثر شکسپیر برای همه میسر بود. به همین ترتیب، در نقاشی هم هنرمند چیزی روی تابلو می‌کشید که عموم مردم می‌توانستند آن را بفهمند.

امّا حدود دو قرن است که ما در جهان متفاوتی زندگی می‌کنیم. دیگر آن مرجع‌های عمومی و دسترس‌پذیر وجود ندارند و هنر هم دیگر تقلید یا مطابقت تعریف نمی‌شود. در دوران جدید، شاخصه‌ی هنر خلاقیّت است. البته این به این معنا نیست که در دوران جدید شاعران از مرجع‌های عمومی سابق استفاده نمی‌کنند. این استفاده هنوز صورت می‌پذیرد ولی به‌شکلی کاملاً متفاوت. در دوران جدید برای فهم شعر، چنگ زدن به مفاهیم سابقاً عمومی فایده‌ای ندارد، بلکه باید وارد جهان شاعر شد و دید آن مفاهیم در جهان احساس او چه معنایی می‌دهد. تیلر شاعری را مثال می‌زند که از کلمه‌ی «فرشته» در شعرش استفاده می‌کند. این کلمه دیگر آن سلسله‌مراتب مخلوقات را که برای انسان قرون وسطایی ملموس بود، پیش چشم مخاطب جدید نمی‌گذارد. مخاطب جدید معنا را از آن سلسله‌مراتب معنایی عمومی نمی‌گیرد، بلکه وارد زبان احساسات ساخت‌یافته‌ی شاعر می‌شود تا منظور او را درک کند. در نتیجه «فرشته» که سابقاً به موجودی فراانسانی اشاره می‌کرد که برای فهمیدنش لازم بود از حیطه‌ی انسانی خارج شویم، اکنون امری کاملاً مربوط به انسان تلقی می‌شود و برای فهمش باید وارد زبان و جهان شاعر شویم.

بنابراین کار شاعر این است که خودش جهان‌های مرجعش را بسازد و بکوشد تا مخاطبش آن را باور کند. امروزه شاعران نظر مخاطبان خود را به چیزهایی در طبیعت جلب می‌کنند که هیچ واژه‌ی دقیقی برایشان وجود ندارد. در خود شعر است که کلمات مورد نیاز پیدا می‌شوند. در این «زبان رساتر» همزمان چیزی ساخته و تعریف می‌شود و به نمایش گذاشته می‌شود. در نقاشی هم جریان از همین قرار است. نقاشان به دنبال نشانه‌هایی در طبیعت هستند که ریشه در فهم عمومی نداشته باشد. آنها می‌کوشند تا چیزهایی بگویند که هیچ کلمه‌ای برای بیان کردنشان وجود ندارد و معنایشان صرفاً‌ از طریق مراجعه به اثر هنری قابل فهم است نه از طریق مراجعه به یک واژه‌دان ازپیش‌موجود.

آنچه تاکنون نشان دادیم این است که در هنر دوران پسا-رمانتیک، شیوه‌ی فردگرایانه برای خلق اثر هنری وجود دارد. ولی از این موضوع نمی‌توان نتیجه گرفت که اثر هنری باید لزوماً محتوای فرگرایانه داشته باشد و صرفاً به ابراز درونیّات شخصی هنرمند محدود شود. چنانکه در آثار بسیاری از شعرای مدرن، می‌توان تلاش برای فرا رفتن از خود را مشاهده کرد. از آنجا که امروزه دیگر در آن عالم سلسله‌مراتبی سابق زندگی نمی‌کنیم، لازم است که برای اجتناب از خلأ ایجاد شده برای خود عالمی دیگر بسازیم؛ این امر همان چیزی است که هنر جدید تا حد زیادی در پی انجام دادنش است.

  • مهدی ابراهیم پور

سنتزنامه (5)

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ب.ظ

تمامِ مدّت با خود تکرار می‌کرد:

«مسئله این است، چونان سقراطی ناکام باشی یا خوکی کامروا»

بدون شک او در چنبره‌ی معنایِ ناکامی و کامروایی، چون پاندولی سرگردان مانده بود. 

  • حمید ساسانی