عاشقی بر همه عالم...؟
میگویند موردِ بخشش قرار دادنِ دروغگو، خائن، ظالم و... از کسی برمیآید که در یک کلام عاشق است. میگویند دلی به وسعتِ دریا میخواهد که عاشقِ آدمها باشی حتی بدترینشان. [او که بدتر بهنظر میرسد]
مطلوبِ آرمانی و دلنشینی است عاشقِ عالم بودن، که البته سخت است و دیریاب، اگر نگوییم نایاب. عاشقی نوعی هنرمندی است اما به گمانم هنر نیست که در عالمِ عاشقی ببخشایی. عاشق، مطابق با طبعِ ناگزیرِ خود عمل میکند. هنر این است که در عینِ متوسطالحال بودن از تنفرِ خود بگذری و آنرا به بخشایش و احیاناً به محبت تبدیل کنی.
دانستن و پذیرفتنِ یک اصل میتواند کمک کننده به این تبدیل باشد:
«ما نمیدانیم بر آدمها چهرفته است. ما جایِ آنها زندگی نکردهایم.»
ذکرِ دو نکته:
1) بخشایش، به معنی نادیده انگاشتنِ حقوقِ انسانها نیست. باروخ اسپینوزا علیه خواهرش که سهمِ ارثِ پدری او را بالا کشیده بود اقامهی دعوا کرد. او مرتب به دادگاه میرفت. امری که در بادیِ امر از او بعید مینمود. بعد از پیروزی و گرفتنِ حق در دادگاه او همهی اموالِ به ارث رسیده را به خواهرش بخشید. این جمله منسوب به اسپینوزاست: «بگذار عدالت وظیفه خود را ایفا کند ولی محبت و عشق بر آن پیروز گردد... »
2) فیلمِ اتریشیِ Revanche را نبینید:)
- ۹۵/۰۷/۱۶