درباره فلسفه خوانی
به گمانم دربارهی چگونه خواندنِ کتابها و مقالاتِ فلسفی عادتها و روشهایِ ’نادرستی‘ وجود دارند. بهطورِ مشخص منظورم عادتها و روشهایی است که باعث میشوند خواندنِ یک کتاب یا مقالهی خاص هیچگاه به انتها نرسد. بعضی توصیههایِ مفید را در این باب خواندهام، اما به تجربه برایِ جلوگیری یا محدود کردنِ این عادتها که آنها را معضلِ جدی هنگامِ مطالعه میدانم، چند نکتهی هنجاری ذکر کردهام که تقریباً با همهی آنها درگیر بودهام و هستم. تا نظرِ شما چه باشد.
1. باید نسبت به اهدافِ کوتاه مدت مطالعه کرد. فعلاً قرار است با خواندنِ فلان مقاله یا کتاب در امتحانی خاص شرکت کنم، یا تکلیفی مشخص یا شخصی را انجام داده باشم. فعلاً قرار نیست فهمِ خیلی دقیقی پیرامونِ آن مقاله یا کتاب داشته باشم، تا چه رسد به صاحبنظر شدن.
2. پیش از شروع به مطالعهی مطلبی، زمانی تخمینی را برایِ اتمامِ آن در نظر بگیرم. تعیینِ یک بازهی زمانی و ضربالاجل حتی اگر منجر به این شود که برداشتِ سطحی از مطلبِ مورد نظر داشته باشم، بهتر است از اینکه هیچگاه به انتهایِ مطلب نرسم. اگر تعیینِ زمانِ تخمینی مناسب نبود با محافظهکاری آنرا با یک ضربالاجلِ دیگر تمدید کنم.
3. در پیگیریِ مباحثِ مقدماتی و پیشفرضهایِ نویسنده، حتیالامکان، متوقف وغوطهور نشوم. ابتدا، تا جایِ ممکن با نویسنده همراه شوم. باید بدانم تنها در صورتِ نیاز و تسلّطِ کافی پیرامونِ آن مبحث میتوان مقدمات و پیشفرضهای نویسنده را با چالشِ اساسی روبرو کرد.
4. باید در بازی باشم. برایِ بودن در بازی باید با ادبیاتِ بحث بهخوبی آشنا باشم. برخی از نقدهایِ ’درستِ‘ منتقدان از آنجا که با ادبیاتِ بحث آشنا نیستند و در بازی نیستند، پذیرفته نمیشوند. چه کسی دوست دارد در جمعِ اسکیتبازانِ حرفهای، مُدام از نحوه و فنونِ این بازی بگوید اما هنگامِ بازی، مُدام سُر بخورد؟
5. چیزی از صفر شروع نشده است که بخواهیم از صفر شروع کنیم! به احتمالِ فراوان، انسانهایی بسیار هوشمند پیش از ما بودهاند که به آن مسائلِ بنیانی اندیشیدهاند. به جایِ ماجراجویی و پرداختنِ نالازم و زمان بر به تاریخِ پیدایشِ یک مفهوم، باید مقدماتِ بحث را بهخوبی یاد بگیریم و از آن بگذریم. در ماجراجوییهایِ نالازم، پارامترهایِ زیاد و ناشناسی وجود دارند که اساساً دسترسناپذیرند یا دسترسی به آنها عمری دراز میطلبد. کسی که در جنگلی انبوه فقط به شناسایی و دیدنِ برگِ درختان مشغول است، از دیدنِ مناظرِ وسیعترِ جنگل بیبهره میماند. (البته اگر در ابتدا دیدنِ جنگل از ارتفاعات هدفگذاری شده باشد).
6. جسارتِ این را داشته باشم که مستقیماً بر رویِ ساختهها و یافتههایِ بزرگان قدم بزنم، اما بیش از اندازه کلنجار نروم با مطالبی که هنگامِ خواندن متوجه نمیشوم یا آنها را دارایِ اشکالِ اساسی میدانم. به عبارتی، در زمان متوقف نمانم. زندگی منتظرِ ما نیست که با فراغ بال بتوانیم همهی مسائلمان را حل کنیم. زندگی در جریان است. بهجای کلنجاررفتن، آنها را در دفترچهای یادداشت کنم و در زمانهایِ فراغت به آن مطالب یا سوالات رجوع کنم. خوب میدانیم که جا افتادنِ بسیاری از مطالب زمانبر است. همچنین دور از انتظار نیست که آن مطالبِ فهم نشده ممکن است دغدغهی انسانهایِ بسیارهوشمند نیز باشند که در آثارشان، که هرگز آن آثار را ندیدهام، منعکس شده باشد. بنابراین پیوسته خواندن این حسن را دارد که مسائلِ خودمان را در جایِ دیگر، بعضاً درجایِ نه چندان مربوط، فهم کنیم.
7. اغلب میتوان تواناییهایِ خود را هنگامِ خواندن افزایش داد، اما تفرد و یونیک بودنِ خودمان را فراموش نکنیم. پذیرش و هضمِ تفاوتِ انسانها در یادگیری از واجبات است.
- ۹۶/۰۶/۰۷