دو نکته درباره ی سوال «"فلسفه" چه "فایده"ای دارد؟»
این سوال کلی را اغلب دوستانم که میدانند من در رشتهی فلسفهی علم تحصیل کردهام میپرسند. خب من اوایل سعی میکردم توضیحاتی در رابطه با رشتهی خودم و تاثیراتی که پژوهشها و کتابهای مهم فلسفهی علم بر حوزههای دیگر گذاشتهاند، بدهم. اما طی بحثهای این چنینی به نظرم رسید که این سوال را به این شیوه نمیشود جواب داد، چراکه در خود سوال دو سوءتفاهم مهم وجود دارد. اول اینکه باید پرسید منظور از "فلسفه" چیست؟ آیا فلسفه موجود زندهای است که خودش حرف می زند راه میرود و برای خودش تصمیم میگیرد؟ یا اینکه منظور از فلسفه کتابها یا آثار فکری تعدادی انسان اهل فکر است که دوست داشتهاند خودشان را فیلسوف بنامند؟ اگر گزینهی دوم درست باشد (که به نظر من چنین است) می توان سوال بالا را چنین تغییر داد: فیلسوفان (یا آثار فلسفی) چه "فایده"ای دارند؟
اما سوءتفاهم دوم در مورد مفهوم "فایده" است. نظرات افراد غیرمتخصص دربارهی این مفهوم پراکنده است اما به نظر میرسد منظور از اینکه چیزی فایده دارد این است که اولا آن چیز عینی است ثانیا به جنبههای مادی زندگی ما کمک میکند.
مثالهایی که برای عینیت (یا عینی بودن محصول یک فعالیت) زده میشود معمولا مثالهای تکنولوژیک است. مثلا میگویند حاصل کار مهندسان این است که یک هواپیما میسازند. یا مثلا فعالیت کشاورزان نهایتا به تولید محصولات کشاورزی میانجامد و ما برای زنده ماندن به آنها محتاجیم.
من اینجا وارد این بحث که چه چیز عینی است و چه چیزی غیرعینی؟ یا مرز بین عینی و غیرعینی کجاست؟ نمیشوم. (احتمالا دوستان فلسفهخوانده میدانند که به این مسئله پاسخ سرراستی داده نشده و مباحث مفصلی در خود داشته و دارد، فقط برای اینکه اشارهای کرده باشم بگویم که برای مثال «عالم مثل افلاطون» برای برخی میتواند عینی تر از جهان محسوس باشد.) اما به طورکلی میتوان گفت که منظور افراد از عینی، محصولاتی شبیه به محصولات کشاورزی، مهندسی، پزشکی و ... است که با زندگی مادی ما در ارتباط است. و به نظر میرسد کسانی که سوال «"فلسفه" چه "فایده"ای دارد؟» را میپرسند تلویحا معتقدند که ارزش آن فعالیتهایی که نیازهای مادی را پاسخ میگویند بیشتر است تا فعالیتهایی مانند فلسفهورزی که هیچ حاصلی -در این رابطه- ندارند.
باز در اینجا وارد این بحث نمیشوم که آیا اصولا (یا حتی غیر اصولا و با توجه به زندگی امروز انسانها) میتوان میان جنبههای مادی و غیرمادی زندگی انسان به یک جدایی معتقد بود؟ و باز به یک اشاره اکتفا میکنم که برای مثال آیا یک معندس معمار که خانهای را میسازد، تنها به ارضای نیاز- به -سرپناه -داشتن توجه میکند یا همزمان به زیبایی خانه هم میاندیشد؟ به نظر من در زندگی امروز انسان ها جنبههای مادی و غیرمادی چنان به هم گره خورده که حذف کردن چیزهایی مثل هنر، اخلاق، قانون و ... از آن را نمیتوان تصور کرد.
اما حتی اگر این جدایی را هم قبول کرده باشیم باز میتوان گفت مشخص است که محصولات فلسفی چیزی از جنس محصولات کشاورزی و... نیست اما در حال حاضر زندگی ما هم تنها وابسته به محصولاتی از این دست نیست و تاثیر ایدههای فلسفی آنقدر زیاد است که برای مثال میتوان گفت نوع حکومت داری، شهرسازی، تفریحات و به طورکلی سبک زندگی ما تا حد زیادی متاثر از نظریهپردازیهای فیلسوفان دورهی روشنگری است. بنابراین اینجا صحبت از فایده و ضرر نیست؛ میتوان آن سوال اصلی را یک بار دیگر تغییر داد و اینگونه مطرح کرد: «فیلسوفان (یا آثار فلسفی) چه تاثیری داشته یا دارند؟» یعنی صحبت از این است که آیا فیلسوفان میتوانند تنها با فکر کردن و کتاب نوشتن تاثیرگذار باشند و تغییر ایجاد کنند؟ به نظر من جواب این سوال -فارغ از اینکه این تاثیر مثبت است یا منفی- مثبت است. و آوردن شاهد برای این ادعا که برخی فیلسوفان تنها با نوشتن کتاب جهان را تغییر دادهاند کار سختی نیست. مارکس، هگل، روسو نمونههایی از فیلسوفان تاثیرگذارند.
- ۹۴/۰۹/۱۶
از اونجایی فلسفه جامعترین ساحت ااندیشه هست که یک پل بین تمام زیر شاخه های دانش ایجاد میکنه ، باید از دانش خارج بشی تا مرزهای فلسفه مشمول این حوزه نشه
هر وقت وارد یک سیستم مفهومی بشی که یک گرامر و نحو در کنار یک دلالت شناسی و معنا شناسی براش اجتناب ناپذیره ، عملا تعبیر گرامر با یک دلالت شناسی اعم از فرمال و غیر فرمال ، استاندارد یا غیر استاندارد صورت میگره و تفکر پیرامون این تعبیر ها جزو فلسفه هست.