Inverted Commas

جمعی از فلسفه‌کاران امیرکبیر

Inverted Commas

جمعی از فلسفه‌کاران امیرکبیر

آخرین نظرات

۲ مطلب توسط «سینا نصیری» ثبت شده است


با تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد فلسفه‌ی علم در دانشکده مدیریت دانشگاه امیرکبیر، ما دانشجویان پیش از آنکه در حوزه‌هایی چون روش‌شناسی، معرفت شناسی و تاریخ علوم، و حوزه‌های مرتبط مطالعه و پژوهش کنیم، درگیر مسائل اداری بودیم. ما فهمیدیم تا چه اندازه سیطره‌ی مسائل اداری در دانشگاه جدی و ذوابعاد است. از همان روزهای اول تحصیل اغلب اصل تلاش‌هایمان معطوف به فرار کردن، دور زدن، تغییر دادن یا کنار آمدن با همین سازوکارهای اداری بود و درس و بحث، ناخواسته، در حاشیه بود.

ترم اول سال تحصیلی 91، مدیر تحصیلات تکمیلی دانشکده هر هفته تاکید می‌کردند شما تا اواسط یا اواخر[1] همین ترم «باید» موضوع رساله و استاد راهنما را تعیین کنید[2]. نامه نگاری‌ها، گفتگوها، اعتراض‌ها شد برای یک ترم مهلت خواستن. که جواب هم داد اما بعد بحث قوانین و ضوابط انتخاب استاد راهنما پیش میامد. طبیعتا برای گروه اولیت با اعضای خودش بود. اما از آنجا که به جز دکتر مرتضی صداقت و دکتر سعید زیباکلام[3] کسی تخصص لازم را برای راهنمایی پایان نامه‌ها نداشت، دانشجو حتما به سراغ اساتید خارج از دانشگاه می‌رفت. اما کار اینجا تمام نمی‌شد. اساتید خارج رابطه خوبی با گروه نداشتند و سخت قبول می‌کردند عهده‌دار رساله در گروهی شوند که اساسا صلاحیت دانشجو گرفتن را در رشته‌ی فلسفه علم برایش قائل نبودند. اما اگر هم قبول می‌کردند باز کار تمام نمی‌شد. چون طبق ضوابط، استاد راهنمای اول «باید» از داخل خود گروه می‌بود حتی اگر هیچ دخالتی در رساله نداشت و استاد راهنمای خارجی اگر میامد «باید»[4] استاد دوم قرار می‌گرفت.

دانشجوی فلک زده و بیخبر از همه جای ترم اولی باید از طرفی استاد خارجی را راضی می‌کرد که همه‌ی بار راهنماییِ رساله بر دوش شماست اما «طبق ضوابط» راهنمای دوم هستید و کسی که نه تخصصی دارد و نه مسئولیتی در رساله می‌پذیرد، «طبق ضوابط» راهنمای اول است. و از طرف دیگر گروه را متقاعد می‌کرد که موضوع مورد علاقه من برای پژوهش، در توان و تخصص اعضای گروه نیست و به یک استاد از خارج نیاز است.

مسائلی از قبیل نمره کم کردن از پایان نامه در ترم پنجم، پولی شدن ترم ششم[5]، بحث دروس اجباری و اختیاری[6]، بحث اساتیدی که برای تدریس برخی دروس دعوت می‌شدند. ما برای همه‌ی اینها نامه نگاری کردیم، حرف زدیم و اعتراض کردیم.

ما خسته شدیم. نه از فلسفه و خواندن و نوشتن و گفتگو، که این امور را همچنان در اتاق‌های خودمان بدون مسئول آموزش و تحصیلات تکمیلی و قوانین گروه و دانشگاه و دانشکده و ... انجام می‌دهیم. ما از این همه در رفتن و دور زدن و ظاهر سازی خسته شدیم.

با تحصیل در امیرکبیر ما یک فرد حرفه‌ای در فلسفه علم نشدیم. اما در شناختن، دیدنِ عمق و زوایای مختلف و نهایتا کنار آمدن با مسائل اداری حرفه‌ای شدیم. در حد یک کارشناس ارشد. حالا گروه و دانشگاه قرار است دوره دکتری فلسفه علم را هم افتتاح کنند. من شخصا فکر می‌کنم با همین مدرک ارشد عمق فاجعه‌ی ظاهرسازی در اغلب دانشگاه‌ها و گروه‌های علوم انسانی، به طور ویژه گروه فلسفه علم امیرکبیر را دریافته باشم و در روح و روانم ته نشین شده باشد. پس ترجیح می‌دهم به جای گرفتن یک «دکترای آشنایی با پیچ و خم‌های اداری از گروه فلسفه علم امیرکبیر»، در خانه یا در جمع‌های کتابخوانی مطالعاتی واقعی در حوزه‌های مورد علاقه‌ام داشته باشم.

پی‌نوشت:

اول اینکه معتقدم پشت همه‌ی این مسائل و معضلات اداری ما آدم ها هستیم. ما آدم‌هایی که بد کار کرده و بد کار می‌کنیم.

دوم، تا آنجا که به یاد دارم آن زمان گروه فلسف علم شریف خیلی از این مسائل اداری را دور زده بود. مانند انتخاب موضوع و استاد در ترم اول، بحث ترم پنج و شش و ... هرچند که تحصیل فلسفه علم در دانشگاه شریف هم ماجرای خودش را داشت و دارد. دوستان شریف هم بد نیست از تجربیات خودشان بگویند تا بلکه مقایسه‌ای شکل بگیرد شاید که مفید باشد.

 



[1] الان تاریخ دقیق را به یاد ندارم

[2] و  من از توضیح این ماجرا خسته ام که برای دانشجویی که از فضای مهندسی پا در علوم انسانی گذاشته، طول می کشد تا با موضوعات و اساتید آشنا شود.

[3]  که البته ایشان به صورت قراردادی با گروه همکاری می‌کردند و به خاطر قوانین دانشگاه که ترم 6 را در صورت پرداخت هزینه مجاز کرده بود و ... به نشانه اعتراض راهنمایی هیچ دانشجویی را برای رساله بر عهده نمی‌گرفت.

[4]  سوال جالب این است که این باید ها را چه کسانی تعیین کرده‌اند و آیا هنگامی که مجوز تاسیس گروه فلسفه علم را به برخی افراد می‌دادند، بعضی از بایدهای حداقلی را در نظر گرفته بودند یا آن موقع روابط مهم تر از ضوابط بود؟

[5]  اعتراض به این مسائل بی‌دلیل نبود. برای مثال در مورد ترم 5 و 6 ما معتقد بودیم دانشجوی فلسفه‌ی علمی که پیش زمینه تحصیلی مرتبط ندارد در شرایط ویژه ای است و نمی توان انتظار داشت در ترم چهارم خروجی قابل قبولی به شکل مقاله یا رساله ارائه دهد.

[6]  که خود یکی قصه است پر آب چشم. یادم می‌آید در سال تحصیلی 91-92 یکی از دروس (فکر می‌کنم روش تحقیق) طبق ضوابط اجباری نبود ولی دانشجو باید برمی‌داشت تا بتواند نهایتا فارغ التحصیل شود.


  • سینا نصیری

این سوال کلی‌ را اغلب دوستانم که می‌دانند من در رشته‌ی فلسفه‌ی علم تحصیل کرده‌ام می‌پرسند. خب من اوایل سعی می‌کردم توضیحاتی در رابطه با رشته‌ی خودم و تاثیراتی که پژوهش‌ها و کتاب‌های مهم فلسفه‌ی علم بر حوزه‌های دیگر گذاشته‌اند، بدهم. اما طی بحث‌های این چنینی به نظرم رسید که این سوال را به این شیوه نمی‌شود جواب داد، چراکه در خود سوال دو سوء‌تفاهم مهم وجود دارد. اول اینکه باید پرسید منظور از "فلسفه" چیست؟ آیا فلسفه موجود زنده‌ای است که خودش حرف می زند راه می‌رود و برای خودش تصمیم می‌گیرد؟ یا اینکه منظور از فلسفه کتاب‌ها یا آثار فکری تعدادی انسان اهل فکر است که دوست داشته‌اند خودشان را فیلسوف بنامند؟ اگر گزینه‌ی دوم درست باشد (که به نظر من چنین است) می توان سوال بالا را چنین تغییر داد: فیلسوفان (یا آثار فلسفی) چه "فایده"‌ای دارند؟

اما سوء‌تفاهم دوم در مورد مفهوم "فایده" است. نظرات افراد غیرمتخصص درباره‌ی این مفهوم پراکنده است اما به نظر می‌رسد منظور از اینکه چیزی فایده دارد این است که اولا آن چیز عینی است ثانیا به جنبه‌های مادی زندگی ما کمک می‌کند.

مثال‌هایی که برای عینیت (یا عینی بودن محصول یک فعالیت) زده میشود معمولا مثال‌های تکنولوژیک است. مثلا می‌گویند حاصل کار مهندسان این است که یک هواپیما می‌سازند. یا مثلا فعالیت کشاورزان نهایتا به تولید محصولات کشاورزی می‌انجامد و ما برای زنده ماندن به آنها محتاجیم.

من اینجا وارد این بحث که چه چیز عینی است و چه چیزی غیرعینی؟ یا مرز بین عینی و غیر‌عینی کجاست؟ نمی‌شوم. (احتمالا دوستان فلسفه‌خوانده می‌دانند که به این مسئله پاسخ سرراستی داده نشده و مباحث مفصلی در خود داشته و دارد، فقط برای اینکه اشاره‌ای کرده باشم بگویم که برای مثال «عالم مثل افلاطون» برای برخی می‌تواند عینی تر از جهان محسوس باشد.) اما به طورکلی می‌توان گفت که منظور افراد از عینی، محصولاتی شبیه به محصولات کشاورزی، مهندسی، پزشکی و ... است که با زندگی مادی ما در ارتباط است. و به نظر می‌رسد کسانی که سوال «"فلسفه" چه "فایده"‌ای دارد؟» را می‌پرسند تلویحا معتقدند که ارزش آن فعالیت‌هایی که نیازهای مادی را پاسخ می‌گویند بیشتر است تا فعالیت‌هایی مانند فلسفه‌ورزی که هیچ حاصلی -در این رابطه- ندارند.

باز در اینجا وارد این بحث نمی‌شوم که آیا اصولا (یا حتی غیر اصولا و با توجه به زندگی امروز انسان‌ها) می‌توان میان جنبه‌های مادی و غیر‌مادی زندگی انسان به یک جدایی معتقد بود؟ و باز به یک اشاره اکتفا می‌کنم که برای مثال آیا یک معندس معمار که خانه‌ای را می‌سازد، تنها به ارضای نیاز- به -سرپناه -داشتن توجه می‌کند یا همزمان به زیبایی خانه هم می‌اندیشد؟ به نظر من در زندگی امروز انسان ها جنبه‌های مادی و غیر‌مادی چنان به ‌هم گره خورده که حذف کردن چیزهایی مثل هنر، اخلاق، قانون و ... از آن را نمی‌توان تصور کرد.

اما حتی اگر این جدایی را هم قبول کرده باشیم باز می‌توان گفت مشخص است که محصولات فلسفی چیزی از جنس محصولات کشاورزی و... نیست اما در حال حاضر زندگی ما هم تنها وابسته به محصولاتی از این دست نیست و تاثیر ایده‌های فلسفی آنقدر زیاد است که برای مثال می‌توان گفت نوع حکومت داری، شهرسازی، تفریحات و به طورکلی سبک زندگی ما تا حد زیادی متاثر از نظریه‌پردازی‌های فیلسوفان دوره‌ی روشنگری است. بنابراین اینجا صحبت از فایده و ضرر نیست؛ می‌توان آن سوال اصلی را یک بار دیگر تغییر داد و اینگونه مطرح کرد: «فیلسوفان (یا آثار فلسفی) چه تاثیری داشته یا دارند؟» یعنی صحبت از این است که آیا فیلسوفان می‌توانند تنها با فکر کردن و کتاب نوشتن تاثیرگذار باشند و  تغییر ایجاد کنند؟ به نظر من جواب این سوال  -فارغ از اینکه این تاثیر مثبت است یا منفی- مثبت است. و آوردن شاهد برای این ادعا که برخی فیلسوفان تنها با نوشتن کتاب جهان را تغییر داده‌اند کار سختی نیست. مارکس، هگل، روسو نمونه‌هایی از فیلسوفان تاثیرگذارند.

  • سینا نصیری