Inverted Commas

جمعی از فلسفه‌کاران امیرکبیر

Inverted Commas

جمعی از فلسفه‌کاران امیرکبیر

آخرین نظرات

فصل پنج: نیاز به پذیرفته شدن

چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۲۱ ب.ظ

نقد دیگری که به فرهنگ مشروعیت وارد می‌شود این است که به «کامل کردن» و «به‌فعلیّت رساندن» خود نگاهی انحصاراً شخصی دارد که باعث می‌شود ارتباط با دیگران نقشی دست‌دوم و ابزاری پیدا کند. این امر باعث شده که هواداران فرهنگ مشروعیت به خود اکتفا کرده و متمرکز شدن بر خود را توصیه نمایند. مشروعیت چهره‌ای از فردگرایی مدرن است. نظریه‌های فردگرایی صرفاً بر آزادی افراد تأکید نمی‌کنند بلکه برای جامعه نیز مدل‌هایی ترسیم می‌کنند که طبق این مدل‌ها افراد بتوانند بیشترین آزادی را داشته باشند. بنابراین فرهنگ مشروعیت دو نگاه به زیست اجتماعی را ترویج می‌کند: اوّلی بر اساس مفهوم حق همگانی است: هرکسی حق دارد خودش باشد و هیچ‌کسی حق ندارد ارزش‌های دیگری را مورد نقد قرار دهد. بنابراین مرز به فعلیّت رسیدن هر کسی جایی است که شانس برابرِ به فعلیّت رسیدن دیگری را به مخاطره بیاندازد. دومی تأکیدی است که این فرهنگ بر روابط با آشنایان دارد، مخصوصاً روابط عاشقانه. از این نظر، مرکز ثقلِ یک زندگی مورد پسند، داشتن رابطه با اموری فراتر از خود نیست، بلکه داشتن یک «زندگی خوب» است: خانواده، کار، تولید و عشق. بر این اساس، نقش مؤثر دیگران در زندگی ما روشن است، بنابراین این فرهنگ تصدیق می‌کند که هوّیتِ ما در گرو پذیرفته شدن و به رسمیت شناخته شدن از طرف دیگران است.

درباره‌ی نقش مفهوم «پذیرفته شدن» در جوامع مدرن باید به نکته‌ای توجه کرد. در جوامع سنتی که نظامی سلسله‌مراتبی در جامعه برقرار بود، مفهوم «شرافت» (honor) محوریت داشت. شرافت مفهومی بود که به جایگاه فرد در نظام سلسله‌مراتبی ارتباط بسیار داشت و بر نابرابری اجتماعی استوار بود. به این معنا که فقط تعداد خاصی از افراد حائز شرافت شمرده می‌شدند و شرافت مفهومی بود که فرد شریف را از دیگران متمایز می‌کرد. امّا امروزه در جوامع مدرن این مفهوم به حاشیه رانده شده و به جای آن مفهوم «کرامت» (dignity) نشسته است. این‌گونه ادعا می‌شود که همه‌ی انسان‌ها حائز کرامت ذاتی هستند و از این جهت با هم مساوی‌اند. مفهوم کرامت بن‌مایه‌ی نظام‌های دموکراتیک است. حتی تأثیر این مفهوم در روابط روزمره‌ی افراد را هم می‌توان مشاهده کرد: همه‌ی افراد خانم و آقا خطاب می‌شوند و چنین نیست که عده‌ای ارباب یا خان خطاب شوند و دیگران صرفاً به اسمشان خوانده شوند. اهمیت این تغییر در این است که در جوامع سنتی، افراد تا حد زیادی هوّیتشان را به‌وسیله‌ی همین نقش اجتماعی‌شان در سلسله‌مراتب نظام اجتماعی تعریف می‌کردند و این هویّت تا حد زیادی تعیین شده و ثابت بود. ولی در جوامع مدرن، نقش‌های اجتماعی کمرنگ‌تر شده‌اند و درعوض از مردم دعوت می‌شود که خودشان، به‌طور درونی خودشان را تعریف کنند.

نقش دیگران همینجا پررنگ می‌شود: من نمی‌توانم به تنهایی خودم را کشف و متعیّن کنم. هویّت من به‌شدت به گفتگو با دیگران وابسته است و برای این منظور باید توسط دیگران پذیرفته شوم. البته این نقش دیگران چیز جدیدی نیست و در جهان سنت هم وجود داشته. ولی در جوامع سنتی، برای تعریفِ خود نیاز چندانی به دیگران نبوده و نقش هرکسی به‌طور پیشینی توسط جایگاهش در نظام اجتماعی تعیین می‌شده. ولی در دوران مدرن این نقش پیشینی وجود ندارد و به همین خاطر، «هویّت» و «شناخته شدن» امروزه برای ما مسئله شده است.

اهمیت پذیرفته شدن و به رسمیت شناخته شدن را می‌توان در دو سطح بررسی کرد. یک سطح، سطح آشنایان نزدیک است. در این سطح، هویّت اصیل یک نفر به‌شدت محتاج پذیرفته شدن از طرف اطرافیانِ بااهمیت است. این همه تأکیدی که در جوامع مدرن بر روابط عاشقانه می‌شود فقط به خاطر ارضای نیازهای روزمره‌ی زندگی نیست بلکه اهمیت این روابط در این است که به‌طور درونی هویّت فرد را می‌سازد. سطح دیگر، سطح اجتماعی است. در جوامع دموکراتیک همه باید به‌طور یکسان پذیرفته شده و به رسمیت شناخته شوند. به همین علّت، کسانی که از این موهبت محروم می‌شوند احساس حقارت می‌کنند. پذیرفته شدنِ یکسانِ همه‌ی شهروندان اساس تلاش‌های فعالین فمنیسم و هوادارن تنوع فرهنگی است. اصل اساسی در این جوامع اصل انصاف است؛ همه باید شانس مساوی برای تحقق ظرفیت‌هایشان را داشته باشند و همه‌ی تفاوت‌ها و تمایز‌ها (در جنسیت، نژاد، فرهنگ و گرایش جنسی) باید پذیرفته شده و به رسمیت شناخته شود.

حالا وقت آن است که بپرسیم آیا می‌توان به‌وسیله‌ی آرمان مشروعیت، یک نحوه‌ی زندگی که روی «خود» متمرکز باشد و نگاهی ابزاری به روابط با دیگران داشته باشد را توجیه کرد؟ در سطح اجتماعی، در نظر اوّل می‌توانیم به این سؤال جواب مثبت دهیم، ولی همه چیز به این سادگی نیست. چیزی که اینجا اهمیت پیدا می‌کند این است که چه چیزی موجب می‌شود که ما تفاوت‌های افراد را بپذیریم؟ چه چیزی باعث می‌شود که برای انحاء مختلف زندگی ارزش مساوی قائل شویم؟ در فصل قبل گفتیم که نمی‌توانیم ارزش مساوی را با توسل به اینکه افراد آنها را انتخاب کرده‌اند توجیه کنیم. نفسِ تفاوت نمی‌تواند اساس مناسبی برای تساوی ارزش‌ها باشد. مساوی بودن انسان‌ها به خاطر این نیست که آنها متفاوتند، بلکه به خاطر این است که آنها در ارزش‌هایی—که برتر از این تفاوت‌ها است—اشتراک دارند. برای اینکه انسان‌ها به‌طور متقایل یکدیگر را بپذیرند، لازم است که یک سری موازین ارزشی مشترک داشته باشند. آنها باید بر برخی ارزش‌ها توافق داشته باشند وگرنه اصل تساوی زیر سؤال می‌رود. بنابراین، برای به رسمیت شناختن تفاوت‌ها باید افق ارزشی مشترکی داشته باشیم. در سطح فردی، پاسخ دادن به این سؤال ساده‌تر است. روشن است که وقتی روابط ما در ساختن هویّت ما نقش مؤثری بازی می‌کند،‌ نمی‌توانیم نگاهی ابزاری به آنها داشته باشیم. پس روشن است که پاسخمان به این سؤال منفی است. تمرکز صرف بر «خود» و نگاه ابزاری به دیگران با آرمان مشروعیت سازگاری ندارد.

  • مهدی ابراهیم پور

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی