فصل دو: بحث گنگ
از حدود دههی ۱۹۶۰ در جوامع مدرن رویکردی قوّت گرفت که میتوان آن را نوعی نسبیانگاریِ خام، ساده و سهلالحصول دانست. موضع این رویکرد این است که برای هر کسی چیزهایی «ارزشمند» تلقی میشود و دربارهی «ارزشها»ی افراد نمیشود بحث و استدلال کرد. این موضع صرفاً یک موضع معرفتشناسانه نیست؛ یعنی هواداران این اندیشه صرفاً نمیخواهند حد و مرزهای استدلالگری را معیّن کنند، بلکه این یک دستورالعمل اخلاقی هم است: نباید ارزشهای دیگران را به چالش کشید چون این یک انتخاب شخصی است. ما فقط باید به ارزشهای دیگران احترام بگذاریم و نباید ارزشهای خودمان را به آنها تحمیل کنیم. این نسبیانگاری شعبهای است از نوعی از فردگرایی که یک اصل بنیادین دارد: هرکسی حق دارد شکل زندگیاش را بر اساس ارزشهایی که به آنها معتقد است، انتخاب کند. ادعای هوادارن این اندیشه این است که این نحوهی زندگی موجب میشود که هر فرد بتواند خودش را به فعلیت رسانده و آنچه در درون خود دارد را به راحتی آشکار کند.
انتقاد اساسیای که به این اندیشه شده این است که این سبک زندگی باعث میشود که هر کسی صرفاً بر خودش متمرکز شود، به همین راضی شود و به هیچ موضوع، مسئله یا دغدغهی دینی، سیاسی، یا تاریخی اجازه ندهد که نفسش را به سوی تعالی و بهتر شدن سوق دهد. به عبارت دیگر انتقاد اصلی منتقدان این است که این شکل زندگی موجب محدود و کمعمق شدن زندگی افراد جامعه میشود.
تیلر تا حدودی با منتقدان همراه است. او قبول میکند که این سبک و سیاق منجر به این میشود که افراد پروای تعالیبخشی به زندگیشان را نداشته باشند. او همچنان میپذیرد که این موضوع باعث تثبیت شدن بوالهوسی بین انسانها میگردد و بهعلاوه زندگیشان را پوچ میکند. تیلر ولی میگوید که منتقدان متوجه امری بسیار مهم دربارهی این نسبیانگاری و فردگرایی نبودهاند: اینکه پشت این نظر، یک آرمان اخلاقی خوابیده و آن این است که انسان باید با خودش روراست باشد و نفاق و تزویر و تظاهر نداشته باشد. این موضوع را پیشتر Lionel Trilling در کتابش Sincerity and Authenticity (یکرنگی و مشروعیت) آورده و تیلر هم به همین معنا از واژهی «مشروعیت» استفاده میکند. (البته Authenticity را میشود به اصالت، اعتبار و صحت هم ترجمه کرد ولی فکر میکنم مشروعیت بهترین ترجمه است. اینجا Authenticity تقریباً معادل است با Legitimacy. به این معنا که تو تکلیفت را با خودت روشن کن و با خودت یکرنگ باش—به اصطلاح، خودت باش—آنگاه هر کاری که انجام دهی مشروع است چون از خود واقعی تو برخاسته.) تیلر میگوید منتقدان چنان سخن گفتهاند که گویی این فردگرایان به هیچ آرمان اخلاقیای قائل نیستند ولی آنها آرمان اخلاقی بسیار مهم و بسیار قویای دارند که همین یکرنگی است.
«فرهنگ مشروعیت» با خودش سوغاتیهایی برای جامعهی ما آورده است. با اهمیت پیدا کردن خود، نقشهای بسیار مهم و اساسی خانوادگی و اجتماعی کمرنگ شدهاند. امروزه شاهد هستیم که کسانی رابطهی عاشقانه یا وظیفهی نگهداری از بچههایشان را فدای موقعیت کاری یا تحصیلیشان میکنند، چون میخواهند خودشان را شکوفا کنند. تیلر میگوید این چیز جدیدی نیست، و قبلاً هم کسانی بودهاند که اینطور رفتار میکردهاند. آنچه امروزه جدید است این است که بسیاری از افراد حس میکنند که از آنها خواسته شده که چنین کنند. آنها حس میکنند که اگر اینطور رفتار نکنند، زندگیشان را تلف کردهاند.
سوغاتی دیگر «فرهنگ مشروعیت»، حاکمیت نوع خاصی از لیبرالیسم است؛ لیبرالیسمی که یکی از اصولش این است که جامعه باید نسبت به شیوههای مختلف زندگی خنثی باشد. اینکه چه شیوهای از زندگی خوب است، موضوعی است که هر فرد باید دربارهاش و برای خودش تصمیم بگیرد و دولت باید نسبت به شیوههای زندگیای که افراد انتخاب میکنند بیطرفانه رفتار کند و به همه به یک اندازه احترام بگذارد. این موضع باعث شده که سؤال از اینکه «زندگی خوب چطور زندگیای است؟» به حاشیه کشیده شود و مخالفان و موافقان، بحثِ چندانی دربارهاش نکنند.
گنگ شدن این بحث سه علّت اصلی دارد: اوّل اینکه در فرهنگ فلسفی ما نوعی از فردگرایی جاافتاده که بنا به آن، استدلال هیچگاه نمیتواند کسی را مجبور به پذیرش یک باور کند ولذا نمیتواند یک مباحثهی اخلاقی را فیصله دهد. با این حساب بحث و استدلال کردن دراینباره بیفایده بهنظر میرسد. دوم اینکه فرهنگ حاکم بر ما (لیبرالیسم خنثی) به ما القا میکند که دربارهی مسائل اخلاقی (کدام شیوهی زندگی بهتر است؟ چگونه باید زیست؟) نمیشود و نباید بحث کرد. و سوم اینکه شیوهی تبیین علوم اجتماعی تا حد زیادی به زندگیهای ما هم نفوذ کرده. علوم اجتماعی به ما میگوید که برای فهم پدیدههای اجتماعی نباید به آرمانهای اخلاقی متوسل شد، بلکه باید کوشید تا تبیینی «طبیعی» و «اینجهانی» از پدیدههای اجتماعی ارائه کرد، مثلاً از طریق توسل به مفاهیمی مثل «تغییرات در تولید» یا «الگوهای مصرف» و ... . نفوذ زیادی که علوم اجتماعی در فرهنگ ما دارد باعث شده که ما هم از توسل به آرمانهای اخلاقی اجتناب کنیم. به این سه علّت، بحث دربارهی زندگی بهتر به شکل گنگی پیش میرود.
تیلر میگوید که در برابر «فرهنگ مشروعیت» نه جزو بوقچیها است و نه جزو هوچیها و نه از کسانی است که معتقدند باید راهحلی بینابینی انتخاب کرد و این وسط جایی ایستاد که حداکثر منفعت را برایمان داشته باشد. او از یک طرف با مخالفان موافق است که چیزهای نامطلوب زیادی در این فرهنگ وجود دارد، ولی از طرف دیگر میگوید که باید آرمان اخلاقی پنهان پشت این فرهنگ را جدی بگیریم. او میگوید آنچه که ما به آن نیاز داریم نه از ریشه کندن این فکر است و نه دودستی چسبیدن به آن و نه بده و بستان کردن خوبیها و بدیهایش. کار ما باید این باشد که این آرمان را به شکل جدیدی بازیابی کنیم. برای این منظور باید سه موضوع را بپذیریم: ۱- مشروعیت، آرمانی موثق است. ۲- میتوانیم دربارهی آرمانها و دربارهی انطباق واقعیتها با این آرمانها استدلال بیاوریم. و ۳- این استدلالورزیها میتواند تأثیرگذار باشد. اوّلین مورد مخالفتی است با مخالفان مشروعیت. دومین مورد فردگرایی را رد میکند و سومین مورد اظهار مخالفتی است با آنهایی که میگویند ما در این «سیستم» (خواه سرمایهداری، جامعهی صنعتی، یا بروکراسی) گیر افتادهایم و راهی به بیرون نداریم. در فصلهای بعدی این خط فکری ادامه پیدا خواهد کرد.
- ۹۴/۰۷/۲۹
حتما ادامه بدید ما منتظریم